کد مطلب:150380 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:256

کرامتمندی و عزتمندی
مدرسه ی حسینی، مدرسه ی كرامتمندی و عزتمندی است و حسین (ع) مظهر كامل كرامت انسانی و عزت ایمانی است. از اهداف مهم تربیت این است كه انسان به گونه ای تربیت شود كه اعتلای روحی بیابد و خود را از پستی و فرومایگی به دور دارد و حرمت و شرافت و شخصیت برای خود قائل شود و بزرگواری خود را در همه حال حفظ نماید؛ [1] و نیز به گونه ای تربیت شود كه در برابر حوادث شكست ناپذیر گردد، و به صلابت و محكمی و استواری دست یابد، و سختی و راحتی، و نقمت و نعمت، و شكست و پیروزی، او را به سستی و تباهی نكشاند. چنین انسانی است كه هرگز به پستی و خواری،


و فرومایگی و زبونی تن نمی دهد، و در برابر سخت ترین سختیها و بزرگترین مصیبتها پایدار می ماند، چنانكه حسین (ع) این گونه بود، انسانی كه به هیچ وجه به خواری و زبونی تن نسپرد؛ و دارایی اش بر باد رفت، فرزندان و یارانش كشته شدند، خاندانش به اسارت درآمد، بدنش با شمشیرها قطعه قطعه شد، اما روحش استوار و محكم ماند.

چنین سربلندی و عزتی، از آن خداوند است كه به دوستدارانش می بخشد و آنان را ارجمند و شكست ناپذیر می سازد. خدای عزیز، خود فرموده است:

(ولله العزه و لرسوله و للمؤمنین.) [2] .

و عزت از آن خدا و از آن پیامبر او و از آن مؤمنان است.

(من كان یرید العزه فلله العزه جمیعا.) [3] .

هر كس سربلندی و عزت می خواهد، سربلندی و عزت یكسره از آن خداست.

عزت آن حالتی است كه به انسان استواری و محكمی می بخشد تا مغلوب هیچ چیز و هیچ كس نگردد، [4] نه مغلوب هوای نفس و گناه و تن دادن به پستی، و نه مغلوب حوادث و رویدادهای نیك و بد و خوشیها و سختیهای زندگی؛ و این گونه سربلندی و استواری را فقط از خداوند باید دریافت كه عزت حقیقی از آن اوست و آن را از او باید طلب كرد و از راه بندگی او دریافت نمود. حسین (ع) درباره ی این حقیقت در دعای عرفه ی خویش چنین فرموده است:

«یا من خص نفسه بالسمو و الرفعه، فاولیاؤه بعزه یعتزون.» [5] .

ای آن كه ذات خود را به علو مقام و رفعت مخصوص گردانیدی، و دوستدارانت را به عزت خود عزیز ساختی.

آنچه سلامت آدمی را در همه احوال تامین می كند، عزتمندی است، و از این رو جایگاه عزت در تربیت رفیع ترین جایگاه است و نظام تربیتی باید به گونه ای سازمان یابد كه انسانها را به عزت حقیقی برساند و هر گونه عامل نفی عزت مردمان نفی شود تا انسانهایی باشخصیت ایمانی و منش انسانی تربیت شوند. این امر بر همه چیز مقدم است، كه اگر عزت وجود داشته باشد، همه چیز در پی آن می آید، و بدون عزت هیچ چیز پایدار نمی ماند و هر گونه قدرت و صلابتی، و هر گونه برتری و سیادتی رفتنی است. استاد شهید، مرتضی مطهری در این باره می فرماید:


«در گفتارهای اقبال لاهوری خواندم كه موسولینی گفته است: انسان باید آهن داشته باشد تا نان داشته باشد. یعنی اگر می خواهی نان داشته باشی، زور داشته باش. ولی اقبال می گوید: این حرف درست نیست. اگر می خواهی نان داشته باشی، آهن باش. نمی گوید آهن داشته باش، بلكه آهن باش. یعنی شخصیت تو شخصیتی محكم به صلابت آهن باشد. می گوید شخصیت داشته باش؛ چرا به زور متوسل می شوی، چرا به اسلحه متوسل می شوی، چرا می گویی اگر می خواهی نان داشته باشی باید اسلحه داشته باشی؟ بگو اگر می خواهی هر چه داشته باشی، خودت آهن باش، خودت فولاد باش، خودت شخصیت داشته باش، خودت صلابت داشته باش، خودت منش داشته باش.» [6] .

مدرسه ی حسینی، مدرسه ی تربیت انسان بر مبنای سربلندی و بزرگواری، و عزت و كرامت است. حسین (ع) در رفتار تربیتی خود، به مردمان كرامت و عزت می بخشید و اجازه نمی داد كسی تن به حقارت و ذلت دهد. روایت شده است كه مردی از انصار نزد حسین (ع) آمد و می خواست نیاز خود را بیان كند و درخواست مالی نماید. آن حضرت به او فرمود:

«یا اخا الانصار، صن وجهك عن بذله المساله، و ارفع حاجتك فی رقعه، فانی آت فیها ما سارك انشاءالله.»

ای برادر انصاری، آبرویت را از بیان این خواهش نگه دار، و نیاز خود را در نامه ای بنویس و نزد من آر، و من- انشاءالله- آنچه را خرسندت نماید خواهم داد.

مرد انصاری در نامه اش به حسین (ع) نوشت: «ای اباعبدالله، فلانی از من پانصد دینار طلب دارد و اكنون اصرار بر گرفتن آن دارد، با او گفتگو فرما تا مرا مهلتی دهد.»

چون امام حسین (ع) این نامه را خواند، داخل خانه رفت و كیسه ای كه در آن هزار دینار بود به همراه آورد و به آن مرد فرمود:

«اما خمسائه فاقض بها دینك، و اما خمسمائه فاستعن بها علی دهرك، و لا ترفع حاجتك الا الی احد ثلاثه: الی ذی دین، او مروه، او حسب. فاما ذوالدین فیصون دینه، و اما ذوا المروه فانه یستحیی لمروته، و اما ذو الحسب فیعلم انك


لم تكرم وجهك ان تبذله له فی حاجتك، فهو یصون وجهك ان یردك بغیر قضاء حاجتك.» [7] .

با پانصد دینار وام خود را بپرداز و پانصد دینار دیگر را كمك معاش خود ساز؛ و درخواست جز نزد یكی از این سه كس مبر: انسانی دیندار، یا صاحب مروت، یا صاحب تبار. اما انسان دیندار، برای حفظ دیانت خود، نیازت را روا دارد؛ و اما صاحب مروت، از مردانگی خویش شرم كند كه نیازت را رفع نكند، و اما صاحب تبار، می داند كه تو با این خواهش آبرویت را پیش او آورده ای و به او سپرده ای، و او آبرویت را حفظ می كند و تو را بدون روا كردن نیازت باز نمی گرداند.

حسین (ع) بر حفظ كرامت مردمان بسیار تاكید می كرد و می آموخت كه كرامت آدمیان نباید شكسته شود و راه حقارت بر آنان گشوده گردد. روایت شده است كه مردی نزد حضرتش آمد و از او مالی درخواست كرد. حسین (ع) فرمود:

«ان المساله لا تصلح الا فی عزم فادح، او فقر مدقع، او حماله مفظعه.» [8] .

همانا درخواست مال روا نیست مگر برای پرداخت هزینه ای بسیار ضروری، یا فقری به خاك نشاننده، یا تادیه ی تعهدی ناگزیر.

آن مرد گفت: «من جز برای یكی از اینها نیامده ام.» پس حسین (ع) فرمود تا صد دینار به او دادند. [9] .

كرامت بهترین بستر رشد و تربیت آدمیان است و تمام شئون تربیتی باید مبتنی بر حفظ كرامتها باشد تا زمینه ی مناسب تعالی انسانها فراهم شود. از این روست كه بهترین عرصه ی كار تربیتی، و بهترین میدان مسابقه ی زندگی، فراهم كردن كرامت و پیشی گرفتن در مكارم اخلاقی است، چنانكه حسین (ع) در آغاز خطبه ای فرموده است:

«ایها الناس، نافسوا فی المكارم.» [10] .

ای مردم، در مكارم اخلاق بر یكدیگر پیشی گیرید.

حسین (ع) خود پیشتاز عرصه ی كرامت انسانی و عزت ایمانی بود و پیروان خود را این گونه می خواست. انسانی كه واجد كرامت و عزت باشد، هرگز خود را خوار نمی سازد و


خرد نمی شود، و حسین (ع) جلوه بارز این گونه زیستن، و بر این مبنا تربیت كردن است. آن حضرت با قیام خویش آموخته است كه زندگی جز براساس كرامت و عزت، زندگی نیست، و مرگ حقیقی در این است كه كرامت انسانی و عزت ایمانی زیر پا گذاشته شود. سخنان حسین (ع) در تبیین زندگی و مرگ حقیقی آموزشهایی گرانقدر است تا انسان بیاموزد چگونه زیست كند و چه چیز را در زندگی اصل و اساس قرار دهد. آن حضرت در نخستین خطبه ی روشنگر خود در كربلا فرمود:

«الا ترون ان الحق لا یعمل به، و ان الباطل لا یتناهی عنه؟ لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقا. فانی لا اری الموت الا سعاده، و لا الحیاه مع الظالمین الا برما.» [11] .

آیا نمی بینید كه به حق عمل نمی شود و از باطل دوری نمی شود؟ در این صورت شایسته است كه مؤمن (با عزت) لقای پروردگارش را خواهان شود. من مرگ را جز خوشبختی نمی دانم، و زندگی با ستمكاران را جز به ستوه آمدگی و بدبختی نمی بینم.

در دیدگاه حسین (ع) تن سپردن به مناسبات اجتماعی ظالمانه و روابط سیاسی و حكومتی ستمگرانه كه موجب خواری و زبونی است، از هر مرگی بدتر است، زیرا در چنین اوضاع و احوالی حرمت و كرامت مردمان براحتی زیر پا گذاشته می شود، و حقوق انسانها به صورتهای گوناگون مورد تعدی قرار می گیرد، و دین هتك می شود، و روابط انسانی محو می گردد، و عده ای به بندگی عده ای دیگر درمی آیند. پس حسین (ع) فریاد می زند كه ایستادن در برابر این امور، زندگی حقیقی است و آدمی نباید كرامت و عزت خود را بفروشد. از این رو در آغاز نهضت خویش فرمود:

«لا اعطی الدنیه من نفسی ابدا.» [12] .

هرگز تن به پستی نخواهم داد (و زیر بار ذلت نخواهم رفت).

حسین (ع) در مكتب امام علی (ع) آموخته است كه به هیچ وجه تن به خواری و زبونی نسپارد، هر چند كه با چنین تن سپاری به هر مقصدی كه خواهد برسد. امیرمؤمنان علی (ع) در سخنی والا، حسین (ع) را چنین آموزش داده است:


«و اكرم نفسك عن كل دنیه، و ان ساقتك الی الرغائب، فانك لن تعتاض بما تبذل من نفسك عوضا. و لا تكن عبد غیرك و قد جعلك الله حرا.» [13] .

بزرگوارتر از آن باش كه به پستی تن دهی، هر چند كه تو را به مقصودت برساند، زیرا نمی توانی در برابر آنچه از شخصیت در این راه از دست می دهی جایگزینی به دست آوری؛ و بنده ی دیگری مباش در حالی كه خدایت آزاد آفریده است.

حسین (ع) پیوسته بر این گونه زیستن پای فشرد و آن زمان كه میان مرگ و پذیرش ذلت مخیر شد، مرگ را بر ذلت پذیری برگزید و در خطبه ای حماسی، خطاب به همه ی انسانها و وجدانهای بیدار و پایبندان به كرامت انسانی و عزت ایمانی فرمود:

«الا و ان الدعی ابن الدعی قد ركز بین اثنتین، بین السله و الذله، و هیهات منا الذله؛ یابی الله ذلك لنا و رسوله، و المؤمنون، و حجور طابت و طهرت، و انوف حمیه، و نفوس ابیه من ان نؤثر طاعه اللئام علی مصارع الكرام.» [14] .

آگاه باشید كه این فرومایه (ابن زیاد)، فرزند فرومایه، مرا میان دو راهی شمشیر و خواری قرار داده است و هیهات كه ما تن به خواری دهیم، زیرا خداوند و پیامبرش و مؤمنان از اینكه ما تن به خواری دهیم ابا دارند، و دامنهای پاك مادران و انسانهای پاكدامن و جانهای با غیرت و نفوس با شرافت روا نمی دارند كه ما فرمانبرداری از فرومایگان را بر قتلگاه رادمردان مقدم بداریم.

منطق مدرسه ی حسینی این است و سلوك حسین (ع) پرچمی است برافراشته بر قله ی كرامتمندی و عزتمندی تا همیشه در اهتزار باشد و همگان آن را ببینند و بدان تاسی كنند.

در روز عاشوار چون آن حضرت را به پذیرش بیعت با یزید و گردن نهادن به حكومت آن پلید دعوت نمودند و اظهار كردند كه در این صورت امان خواهد یافت و روی خوش خواهد دید و آسایش در پی خواهد داشت، [15] حسین (ع) به دعوتشان این گونه پاسخ داد:


«لا، والله لا اعطیهم بیدی اعطاء الذلیل، و لا اقر اقرار العبید.» [16] .

نه، به خدا سوگند كه نه مانند ذلیلان تسلیم می شوم، و نه مانند بردگان گردن می نهم.

خوشبختی حقیقی در كرامتمندی و عزتمندی و بدبختی حقیقی در زندگی توام با خواری و بردگی است؛ این درسی است كه حسین (ع) به انسانها آموخته است. ابونصر بن نباته، [17] شاعر مشهور قرن چهارم هجری، در این باره چنین سروده است:



الحسین الذی رای الموت فی العز

حیاه و العیش فی الذل قتلا



حسین همان كسی است كه مرگ با عزت را زندگی می دید و زندگی با ذلت را مرگ و كشته شدن می یافت.

حسین (ع) مرگ را پذیرا شد تا كرامت انسانی و عزت ایمانی پایدار بماند. به گفته شیخ عبدالله علایلی:

«حسین (ع) عالی ترین نمونه ی پاسداری از كرامت انسانی و دفاع از آن و جانبازی در راه آن را به ما نشان داد، زیرا نعمت كرامت، در نظر آزادگان با ارزش تر از نعمت وجود است.» [18] .

آن كه دریافتی درست از كرامت و عزت داشته باشد، آن را با هیچ چیز معامله نمی كند؛ و این امر نیازمند خودآگاهی است. شیخ عبدالله علایلی در این باره و آنچه حسین (ع) در این باره به انسانها آموخته است، می نویسد:

«حسین (ع) به ما آموخت كه چگونه گوهر انسانی خویش را نگه داریم و به خودآگاهی برسیم، و چگونه در دفاع از كرامت خویش تا رسیدن به هدف از پای ننشینیم، و چگونه در راه اندیشه ی مقدس خویش عمل كنیم، و چگونه یك رهبر اهل عمل را اراده ای استوار و برنده و سازش ناپذیر و كوبنده بایسته است...

حفظ وجود تنها بر خود آگاهی انسان متكی است، و بر آن پایه ی استوار قرار دارد. و انسانی كه گوهر ذاتی خود را درنیابد، وجود خویش را هم در نخواهد یافت، و تاریخ آزادگی همان تاریخ درك گوهر ذاتی و خودآگاهی بر پایه ی حقیقتی است كه به چیزی جز اظهار قدرت خود تن در نمی دهد.


حسین (ع) بهترین نمونه ی خودآگاهی است، و خودآگاهی را، آن چنان كه شایسته ی آن است، به ما آموخت. حسین (ع) را می بینیم كه وجود انسانی را تنها از روزن خودآگاهی می نگرد، و برای حفظ آن دامن همت به كمر می زند. چنین اخلاقی در فهم وجود، انسان را به خودخواهی نمی افكند، بلكه نسبت هر كس را در برابر هستی عمومی برای او تعیین می كند. من هستم، در چنین نظام فكری یعنی: من با همه ی وسایل هستی مستقلم؛ پس خودآگاهی یا استقلال، فطرت انسان را بدو پیوند می دهد، و هر كس احساس استقلال نكند، به چیزی از وجود خود هم درك ندارد. همین خودآگاهی را به شكلی گسترده، حتی می توان گفت به والاترین و زیباترین شكلی، در وجود حسین (ع) می یابیم.

كرامت نیز مفهومی است كه از خودآگاهی جدا نیست، تنها تفاوتش این است كه به حوزه ی وجدان متصل است؛ به همین جهت، كرامت، برای این انسان رشد یافته و مهذب، عنوان بهره وری او از همه ی آزادیهای انسانی به شمار می رود.

تا كسی در فراخنای تاریخ، كرامت در وجودش نفوذ نكرده باشد، به طوری كه شخصیتی، غیر از احساس به هستی، برایش به وجود آورده باشد، آن را احساس نمی كند. لذا عربی می گوید:



و ما للمرء خیر فی حیاه

اذا ما عد من سقط المتاع



برای شخص در زندگی خیری وجود ندارد اگر از كالاهای پست و ناچیز به شمار رفته باشد...

اگر انسان آفریده ای صاحب كرامت است، استفاده نكردن و مهمل گذاشتن آن نفی انسانیت و دست كشیدن از انسانیت به شمار می رود، لذا اگر می خواهی انسان باشی، از كرامت خود پاسداری كن و آزاده باش!» [19] .

حسین (ع) قهرمان چنین میدانی است، و در واپسین ساعات عاشورا، آن هنگام كه یكه و تنها در دفاع از دین و دیانت، و انسان و انسانیت، و حق و عدالت، و آزادی و حریت پیكار می نمود، چون سپاه عمر بن سعد میان آن حضرت و خیمه گاه قرار گرفت، [20] و قصد تهاجم به خیمه گاه و غارت آنجا را نمود، [21] حسین (ع) آخرین تلاش خود را كرد تا فطرت آنان را بیدار سازد، و با یادآوری خود حقیقی شان، كرامت انسانی شان را برانگیزد و آنانی را به آزادگی كشاند. پس فرمود:


«و یحكم یا شیعه آل ابی سفیان، ان لم یكن لكم دین، و كنتم لا تخافون المعاد، فكونوا احرارا فی دنیاكم هذه.» [22] .

وای بر شما ای پیروان خاندان ابی سفیان! اگر دین ندارید، و از روز بازپسین نمی هراسید، پس در زندگی این جهانی خود آزاده باشید.

وقتی آدمی به عزت ایمانی پشت می كند و كرامت انسانی را زیر پا می گذارد، از هر حیوانی درنده خوتر می شود و به هر پستی و پلشتی دست می زند؛ اما چون چراغ جان آدمی به عزت ایمانی روشن می گرددد و هویتش رنگ كرامت انسانی می گیرد، زندگی را جز براساس مناسبات انسانی و روابط ایمانی نمی خواهد، و اگر این گونه نباشد، مرگ را بر زندگی زیر بار ستمگری و ذلت پذیری ترجیح می دهد. حسین (ع) با زندگی و شهادتش این معنا را در زیباترین جلوه اش تحقق بخشید. شاعر شیعی، ابوالحسن تهامی [23] در این باره چنین سروده است:



و موت الفتی فی العز مثل حیاته

و عیشته فی الذل مثل حمامه [24] .



مرگ جوانمرد، با عزت، همچون حیات اوست، و زندگی او، با ذلت، همچون مرگ اوست.

اگر انسان به عزت ایمانی دست یابد، به سر بلندی حقیقی و شكست ناپذیری دست می یابد، چنانكه حسین (ع) مظهر چنین عزتی است و نهضتش شكست ناپذیر و جاودان است. حسین (ع) در روز عاشورا پس از آنكه اعلام نمود هرگز تن به ذلت نمی سپارد و قتلگاه رادمردان را بر فرمانبرداری از فرومایگان مقدم می دارد، [25] به ابیاتی از فروه بن مسیك مرادی [26] تمثل كرد و شكست ناپذیری خود و نهضتش را اعلام نمود و چنین فرمود:



فان نهزم فهزامون قدما

و ان نغلب فغیره مغلبینا [27] .



اگر پیروز شویم، در گذشته نیز چنین شده است و بسیاری (بر باطل و ستمگران) پیروز شده اند؛ و اگر شكست بخوریم (و كشته شویم) شكست نخورده ایم كه ما را شكستی نیست.


هر كه به حسین (ع) پیوست و حقیقت نهضت او را دریافت، به اوج كرامت انسانی و عزت ایمانی دست یافت، و شكست ناپذیری را با همه ی وجود دریافت. سخنان یاران حسین (ع) در شب عاشورا گویای این حقیقت است. وقتی حسین (ع) در آن شب خطبه ای ایراد كرد و به آنان اجازه داد تا بروند و اظهار نمود كه دشمن فقط در پی اوست و اگر به او دست یابند از دنبال كردن دیگران غافل می مانند، [28] آنان كرامتمندی و عزتمندی خود را نشان دادند، چنانكه سعید بن عبدالله حنفی برخاست و گفت:

«والله لا تخلیك حتی یعلم الله انا حفظنا غیبه رسول الله (ص) فیك؛ والله لو علمت انی اقتل، ثم احیا، ثم احرق حیا، ثم اذر، یفعل ذلك بی سبعین مره، ما فارقتك حتی القی حمامی دونك. فكیف لا افعل ذلك! و انما هی قتله واحده، ثم هی الكرامه التی لا انقضاء لها ابدا.» [29] .

به خدا سوگند تو را رها نمی كنیم تا خداوند بداند كه حرمت تو را در نبود پیامبر نگه می داریم؛ و به خدا سوگند اگر بدانم كشته می شوم، سپس زنده می گردم، آنگاه سوزانده می شوم، و خاكستر به باد می رود، و هفتاد بار با من چنین می شود باز از تو جدا نشوم تا پیش رویت بمیرم. پس چرا چنین نكنم كه یك بار كشته شدن است و آنگاه كرامتی كه هرگز پایان نپذیرد.

و زهیر بن قین برخاست و چنین گفت:

«والله لوددت انی قتلت، ثم نشرت، ثم قتلت حتی اقتل كذا الف قتله، و ان الله یدفع بذلك القتل عن نفسك و عن انفس هؤلاء الفتیه من اهل بیتك.» [30] .

به خدا سوگند كه دوست دارم كه هزار بار (در راه دفاع از تو) كشت شوم، و سپس زنده گردم، و باز كشته شوم و خداوند با كشته شدن من جان تو و جان این جوانان خاندان تو را حفظ كند.

آنان كه حسینی شدند، این گونه شدند. در شب عاشورا حسین (ع) پس از بررسی منطقه ی نبرد و پستی و بلندی اطراف خیمه ها وارد خیمه ی زینب كبری (س) شد. زینب (س) از امام (ع) پرسید: «آیا نیت و عزم یاران خود را آزموده ای؟» مبادا هنگام سختی و تنگی دست از تو بردارند و به دشمن واگذارندت.» امام (ع) فرمود:


«والله لقد بلوتهم، فما وجدت فیهم الا الاشوس الاقعس، یستانسون بالمنیه دونی استیناس الطفل الی محالب امه.» [31] .

به خدا سوگند آنان را آزموده ام و جز محكمی و صلابت و غرندگی در آنان نیافته ام، آنان در ركاب من چنان مشتاق مرگند كه طفل شیرخوار مشتاق پستان مادرش است.

مدرسه ی حسینی، مدرسه ای است جاری در رود زمان، برای تربیت همگان، براساس فهم درست اسلام، و جامعیت آن، و مبتنی بر هندسه ی صحیح اسلام.

«لكل انسان یوم حیاه و یوم ممات...

و بینهما یقوم مسرح الاعمال الخوالد...

و اما انت ایها العظیم، فقد كان لك یوم حیات فقط،

لانك لم تمت كما یشاء الموت، بل كما تشاء العقیده،

فلك فی حیاه كل انسان مكان...» [32] .

هر آن كس بدین جهان پاگذاشت، روز حیاتی دارد و روز مماتی...

و در میان این دو روز صحنه ی نمایش اعمال جاودان بر پای می شود...

اما تو ای عظیم جهانیان، تنها روز زندگی داری، زیرا نمرده ای

آن چنان كه مرگ می خواهد،

بلكه زنده ای آن چنان كه عقیده می خواهد، پس تو در زندگی

همه ی انسانها جای داری. [33] .

والسلام علیك یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائك


[1] ن. ك: لسان العرب، ج 12، صص 77 -76؛ عبدالله جوادي آملي، كرامت در قرآن، چاپ سوم، مركز نشر فرهنگي رجاء، 1369 ش. صص 23 -21.

[2] قرآن، منافقون/ 8.

[3] قرآن، فاطر/ 10.

[4] المفردات، صص 333 -332.

[5] مفاتيح الجنان، دعاي عرفه، ص 483.

[6] حماسه ي حسيني، ج 1، ص 165.

[7] تحف العقول، ص 176.

[8] تحف العقول، ص 175.

[9] تحف العقو، ص 175.

[10] كشف الغمة، ج 2، ص 29.

[11] تاريخ الطبري، ج 5، ص 404؛ العقد الفريد، ج 3، ص 366؛ تحف العقول، ص 174؛ المعجم الكبير، ج 3، ص 115؛ حليه الاولياء، ج 2، ص 39؛ مقتل الخوارزمي، ج 2، ص 5؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 68؛ كشف الغمة، ج 2، ص 32؛ مختصر تاريخ دمشق، ج 7، ص 146؛ با مختصر اختلاف در لفظ.

[12] الملهوف، ص 100.

[13] نهج البلاغه، نامه ي 31.

[14] اثبات الوصيه، ص 142؛ تحف العقول، ص 171؛ مقتل الخوارزمي، ج 2، ص 7؛ شرح ابن ابي الحديد، ج 3، صص 250 -249؛ الملهوف، ص 156؛ با مختصر اختلاف در لفظ.

[15] ن. ك: انساب الاشراف، ج 3، ص 396؛ تاريخ الطبري، ج 5، ص 425؛ الارشاد، ص 218؛ اعلام الوري، ص 238؛ الكامل في التاريخ، ج 4، ص 62؛ البدايه و النهايه، ج 8، ص 194.

[16] تاريخ الطبري، ج 5، ص 425؛ الكامل في التاريخ، ج 4، صص 63 -62 («اقرار العبد» آمده است)؛ البدايه و النهايه، ج 8، ص 194.

[17] ابونصر عبدالعزيز بن عمر بن نباته سعدي از شاعران نام آور قرن چهارم هجري است كه شهرها را گردش مي كرد و پادشاهان و وزيران و بزرگان را مدح مي نمود. او درباره ي سيف الدوله حمداني قصائد و مدايحي برجسته سروده است. وي در سال 405 هجري در بغداد درگذشته است. ر. ك: ابومنصور عبدالملك بن محمد بن اسماعيل الثعالبي، يتيمه الدهر في محاسن اهل العصر، شرح و تحقيق مفيد محمد قميحه، الطبعه الثانيه، دار الكتب العلميه، بيورت، 1403 ق. ج 2، صص 466 -447؛ تاريخ بغداد، ج 10، صص 467 -466؛ وفيات الاعيان، ج 3، صص 193 -190؛ الكني و الالقاب، ج 1، ص 429؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 68؛ شرح ابن ابي الحديد، ج 3، ص 245؛ عوالم العلوم، ج 17، ص 67؛ ادب الطف، ج 2، ص 223.

[18] برترين هدف در برترين نهاد، ص 132.

[19] برترين هدف در برترين نهاد، صص 133 -131.

[20] فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 214؛ مقتل الخوارزمي، ج 2، ص 33؛ الملهوف، ص 171.

[21] مقاتل الطالبيين، ص 118.

[22] فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 214؛ مقاتل الطالبيين، ص 118 (با مختصر اختلاف)؛ مقتل الخوارزمي، ج 2، ص 33؛ الملهوف، ص 171.

[23] ابوالحسن علي بن محمد بن حسين تهامي از شاعران مشهور شيعه در قرن چهارم هجري است. او اهل «تهامه» منطقه اي ميان حجاز و يمن، و مردي فاضل، اديب، سخنور و زبان آور بود. وي در سال 416 هجري در قاهره زنداني و سپس به طور مخفيانه در زندان كشته شد. او را قصيده ي رائيه ي مشهوري است كه در مصيبت فرزندش كه در حال كودكي از دنيا رفت سروده است و اين مرثيه در نهايت نيكويي و استواري و زيبايي است و با اين بيت آغاز مي شود:



حكم المنيه في البريه جاري

ما هذه الدنيا بدار قرار



حكم مرگ در ميان مردمان جاري است و اين دنيا خانه ي ماندگاري نيست.

ر. ك: تتمه يتيمه الدهر، صص 53 -48؛ وفيات الاعيان، ج 3، صص 381 -378؛ سير اعلام النبلاء، ج 17، صص 382 -381؛ جمال الدين ابوالمحاسن يوسف بن تغري بردي الاتابكي، النجوم الزاهره في ملوك مصر و القاهره، وزاره الثقافه و الارشاد القومي، المؤسسه المصريه العامه للتاليف و الترجمه و النشر، القاهره، 1383 ق. ج 4، صص 264 -263؛ الكني و الالقاب، ج 1، صص 47 -46.

[24] تتمه يتيمه الدهر، ص 53؛ شرح ابن ابي الحديد، ج 3، ص 245 («فموت» آمده است).

[25] اثبات الوصيه، ص 142؛ تحف العقول، ص 171؛ مقتل الخوارزمي، ج 2، ص 7؛ شرح ابن ابي الحديد، ج 3، صص 250 -249؛ الملهوف، ص 156.

[26] ابوعمر فروه بن مسيك (يا مسيكه) بن حارث مرادي از اصحاب پيامبر اكرم (ص) و از شاعران اهل يمن بوده است. وي در سال نهم يا دهم هجري به مكه آمد و اسلام آورد و پس از تعليم گرفتن قرآن و آشنايي با احكام دين از جانب پيامبر به عنوان كارگزار آن حضرت به سوي قبايل مراد و مذحج و زبيد گرديد و پس از رحلت پيامبر در نبرد با اهل رده شركت كرد. او در اواخر حيات خويش در كوفه اقامت گزيد. ر. ك: الطبقات الكبري، ج 5، صص 525 -524؛ طبقات خليفه بن خياط، صص 513، 136؛ الاستيعاب، ج 3، صص 195 -194؛ الاصابه، ج 3، ص 200؛ الاعلام، ج 5، ص 143.

[27] اثبات الوصيه، ص 142 («منغلبينا» آمده است)؛ مقتل الخوارزمي، ج 2، ص 7 («مهزمينا» آمده است)؛ الملهوف، ص 157.

[28] تاريخ الطبري، ج 5، ص 419 -418.

[29] تاريخ الطبري، ج 5، ص 419؛ قريب به همين: الارشاد، ص 215؛ مقتل الخوارزمي، ج 1، ص 247؛ الملهوف، ص 153.

[30] تاريخ الطبري، ج 5، ص 420 -419؛ قريب به همين: الارشاد، ص 215؛ اعلام الوري، ص 235؛ مقتل الخوارزمي، ج 1، ص 247؛ الملهوف، ص 153.

[31] مقتل المقرم، ص 265.

[32] سمو المعني في سمو الذات، ص 139.

[33] برترين هدف در برترين نهاد، صص 134 -133.